شهرآورد

گاهی فکر می کردم کاش قدرتی داشتم و آدمها رو زیر نقاب شون می دیدم.اماراستش دنیای بدون نقاب آدمها،دنیای ترسناکیه..تصور این که کسی بفهمه دیگران به چی فکر می کنند و کی هستند میتونه وحشتناک باشه...داشتن نقاب همیشه بد نیست....

+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:10&nbsp توسط ..  | 

شهرآورد...

شهرآورد...

---

شهرآورد...

امروز از اول صبح که بیدارشدم،به نظرم دنیا خیلی خسته کننده و ملال آورتر از همیشه بود.فکر این که هر روز صبح با عذاب از خواب بلند بشی و با اکراه لباسهاتو بپوشی و برای یک روز تکراری دیگه اماده بشی ،اوقاتمو از همون اول روز تلخ کرده بود.خیلی با خودم کلنجاررفتم تا از خونه بزنم بیرون...وجالبه که امروز دوسه نفر از همکاران هم همین اعتقاد رو داشتند و وقتی که بحث بینمون داغ شد،تازه فهمیدیم که این بحث دغدغه اغلب ماهاست.آدمای عصر فعلی همه خسته هستند.خسته از دویدن های بی حاصل،مثل مورچه هایی شده ایم که فقط داریم آذوقه جمع می کنیم.لذت هامون از زندگی مصنوعیه.بین خودمون ودیگران همیشه سعی می کنیم فاصله ومرزایجادکنیم و همیشه نگران از قضاوت شدن هستیم.کارمون شده صبح از خونه بیرون زدن و شب برگشتن.نه طبیعت رو میبینیم ومیفهمیم و نه آدمهایی که برامون ارزشمند هستند رو میتونیم مرتب ببینیم.همه به جنونی مبتلاشده ایم که دستی دستی داریم خودمونو فدای چیزهای بی ارزش می کنیم.سادگی هامون خیلی وقته که پرکشیده.من از این وضعیت متنفرم...خدایا معجزه ای کن.... + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۶ساعت 19:30&nbsp توسط ..  |  شهرآورد...ادامه مطلب

گاهی وقتا از خستگی خوابمون نمیبره.امشب از همون شباست..با این که فردا هم باید برم سرکلاس،اما نمی دونم چرا خواب از سرم پریده؟...کاش این افکار متضاد دست ازسرم بردارن تا بتونم کمی بخوابم......

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۶ساعت 1:22&nbsp توسط ..  | 

شهرآورد...

غروب جمعه چقدر غم انگیزه..این حرف البته خیلی کلیشه ای شده وکمترکسی هست که اینو نشنیده باشه.اما به هر حال حقیقتی است که وجود داره...مخصوصا اگه تنها باشی ...اصولا تنهایی با همه خواص ومزایایی که داره،درکل اصلا چیزخوبی نیست...شاید لازم باشه که مدتی به غار تنهایی هایمان ورود کنیم،اما نمیشه که دایم خودمونو محبوس کنیم...تنهایی اگه مزمن بشه،افسردگی میاره و این چیزی نیست که کسی بهش علاقه داشته باشه...ازطرف دیگه اوضاع روزگار هم طوری نیست که بشه با هرکسی تنهایی هاتو پرکنی..دنیای امروز پرشده از جماعت تک نفره که سعی می کنن سرشون توی کارخودشون باشه وبه بهانه عدم ورود به حریم خصوصی دیگران،خودشونو ایزوله می کنن....یادش بخیر روزگاری که با برادران و خواهرم سر سفره محقر کودکی هایمان مینشستیم و از بودن در کنار همدیگر لذت میبردیم.شب ها به شب نشینی فامیل ودوستان میرفتیم..زن های همسایه سبزی های خودشونو پاک می کردند،صدای خنده مردها که با هم خوش وبش می کردند و فریاد هیجان وصف ناپذیر کودکان ،به کوچه تنگ منزل کودکی هایم روح و زندگی می بخشید...افسوس که دیگر تکرار نخواهند شد..... + نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۶ساعت 18:12&nbsp توسط ..  |  شهرآورد...ادامه مطلب

هیچ چیز بدتر از سرگردانی نیست..این که ندونی میخوای چیکار کنی؟ وذهنت متمرکز نباشه...این که خیلی از اهدافی که برای بعضیا رویاست،برای تو بی اهمیت شده باشه..این که چیزی تو رو هیجان زده نکنه....غافلگیر چیزی نشی ،دیگه آرزوی دیگه ای نداشته باشی و خیلی چیزای دیگه...وقتی به این نقطه میرسی،خیلی سخته که ازش خارج بشی...تو به یک شوک قوی نیاز داری...شاید چاره اش همین باشه....

+ نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۶ساعت 22:51&nbsp توسط ..  | 

شهرآورد...

---

شهرآورد...

قبول دارم زخم زبون حتی اگه واقعی نباشه دردناکه قبول دارم تحقیر آدمهایی که همیشه سربلند بودند اونها رو از پا میندازه قبول دارم دهان رو بازکردن وچشمها رو بستن بی رحمیه قبول دارم تندی کردم...امانت داری نکردم..حتی اگه هزار حرف هم که بهم زده باشی حقت اینایی نبوده که گفته شده اما اینو حتما می دونی که توهین وتحقیر نمی تونه یک سرو رو بی ارزش کنه...... اینا رو نمیگم که یک بازی جدیدی رو شروع کنم..بخدا اینطور نیست.... شکستن دل کسی که در عمرش آزارش به کسی نرسیده بی رحمیه من باید پشت و پناهت بودم...مراقبت بودم......مونست بودم...... من لعتی محرمت بودم...نه این که....... منو بخاطر همه بدیهام ببخش......من در امتحان معرفت باختم......من خیلی زود اسیر شیطان نفسم شدم.. لعنت به من.... تو صدات به من آرامش می داد...وفریاد من همه چیز رو ازت گرفت... شکستن دل هنر نمی خواد..کمی بی چشم ورویی می خواد.....من امشب از تو بیشتر شکستم..... منو ببخش عزیزم.....امشب خیلی حالم بده + نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۶ساعت 0:0&nbsp توسط ..  |  شهرآورد...ادامه مطلب

درختی که ریشه قوی داره،ممکنه طوفان بتونه خمش کنه ،پاییز بتونه برگهاشو بریزه...زمستون بتونه زیر برفها مدفونش کنه...ویا حتی تابستون تشنه اش کنه....اما هرگز از ریشه جدا نمیشه...بهار که برسه دوباره غوغا میکنه....

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۹۶ساعت 20:5&nbsp توسط ..  | 

شهرآورد...